سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخنان همیشه سبز

                                                                        درمان کینه
زنی نزد دارو سازی می رود و به او می‌گوید : آقای دکتر سمّ مهلکی می خواهم که حتماً موثّر باشد ! دکتر می پرسد برای چه می‌خواهی ؟ می گوید : راستش از دست مادر شوهرم خسته شده‌ام، می‌خواهم به او بدهم تا از دستش راحت شوم ، دکتر می گوید : اگر چنین سمّی را به مادر شوهرت بدهی و بعد از خوراندن ، فرزندانش بفهمند تو را رها نخواهند کرد، من سمّی به تو می دهم که اثرش تدریجی باشد، و تو هر روز مقداری از این سم را در غذای مادر شوهرت قاطی کن ، پس از یکی دو هفته بدنش تحلیل خواهد رفت و نهایتاً این سمّ او را خواهد کشت ، ولی توصیه‌ای که دارم این است که برای اینکه فرزندانش و دیگران به تو بدگمان نشوند در این چند روز نهایت محبت را نسبت به او نشان بده ، زن سمّ را با خود می برد و طبق توصیه پزشک در غذای مادر شوهرش قاطی می کند و از طرفی هم نسبت به او خیلی محبت می کند پس از چند روز پیش داروساز می‌آید و می‌گوید : آقا دکتر! دستم به دامنت! به من دارویی بده که اثر آن سمّ را بر طرف سازد ، دکتر می پرسد برای چه‌؟ می‌گوید : راستش این مادر شوهر من زن بسیار خوبی است و اگر بلایی سرش بیاید من قبل از او از بین خواهم رفت، دکتر می‌پرسد مطمئنی؟ می‌گوید : بله آقای دکتر ! مادر شوهر من زن خیلی مهربانی است کاری کن که سمّ کارگر نشود ، دکتر می‌گوید من به تو سمّ نداده بودم بلکه ماده بی خاصیتی بود ، سمّ در ذهن تو بود که با محبت کردن خارج شده است، بروید و زندگی‌تان را بکنید .
قورخوم یوخدو
 هئچ قورخودان
قورخوم بودو 
سارالا محبت گولو
چیرکینلشه
 بو دنیامیز!
ترجمه : ترسی از هیچ ترس ندارم !
ترسم این است که گل محبت زرد شود
و این دنیای ما چرکین گردد .
       در گذشته های نه چندان دور هنگام رفتن دختر به خانه ی بخت مادرش به عنوان نصیحت درگوش او به آرامی می گفت : « بالا ، دیلیوون آلتیندا قند اولسون . »
ترجمه : فرزندم ! در زیر زبانت قند باشد . قند کنایه از سخنان شیرین و دل ربا است . یعنی با همه ی اهل خانه شیرین بیان و نرم گفتار باش .
مولوی می گوید :
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست            بگشای لب که فند فراوانم آرزوست .