ندير بكتاش جعفرلو - پيام‌هاي ارسالي ?RSS=0 ندير بكتاش جعفرلو - پيام‌هاي ارسالي fa ParsiBlog.com RSS Generator Tue, 22 Apr 2025 16:33:50 GMT ندير بكتاش جعفرلو داستان کوتاه حاکم و شاهين پرنده يک روز صبح، حاکمي بزرگ به همراه درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و حاکم شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند. شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد. آن روز با وجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند. حاکم مايوس به اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند. بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود حاکم از خستگي و تشنگي از پا در بيايد. گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نمي کرد، تا اينکه رگه ي آبي ديد که از روي سنگي جاري بود. حاکم شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقره ي کوچکش را که هميشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي مي خواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت. حاکم خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نيمه پر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت. حاکم حيوانش را دوست داشت، اما مي دانست نبايد بگذارد کسي به هيچ شکلي به او بي احترامي کند، چرا که اگر کسي از دور اين صحنه را مي ديد، بعد به سربازانش مي گفت که حاکم نمي تواند يک پرنده ي ساده را مهار کند. اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. يک چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين. همين که جام پر شد و مي خواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. حاکم با مهارتي که داشت با يک ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شکافت. ولي ديگرجريان آب خشک شده بود. حاکم که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از سمي ترين مارهاي منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود. حاکم با تاسف بسيارشاهين مرده اش را در آغوش گرفت و اشکبار به اردوگاه برگشت اما تاسف فايده اي نداشت. پس دستور داد مجسمه ي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بال هايش حک کنند: يک دوست، حتي وقتي کاري مي کند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست. و بر بال ديگرش نوشتند: هر عمل از روي خشم، محکوم به شکست است. http://sokhnhnehamishesabz.parsiblog.com/Feeds/11172704/ <span class="mb">داستان کوتاه حاکم و شاهين پرنده يک روز صبح، حاکمي بزرگ به همراه درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و حاکم شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند. شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد. آن روز با وجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند. حاکم مايوس به اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند. بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود حاکم از خستگي و تشنگي از پا در بيايد. گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نمي کرد، تا اينکه رگه ي آبي ديد که از روي سنگي جاري بود. حاکم شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقره ي کوچکش را که هميشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي مي خواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت. حاکم خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نيمه پر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت. حاکم حيوانش را دوست داشت، اما مي دانست نبايد بگذارد کسي به هيچ شکلي به او بي احترامي کند، چرا که اگر کسي از دور اين صحنه را مي ديد، بعد به سربازانش مي گفت که حاکم نمي تواند يک پرنده ي ساده را مهار کند. اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. يک چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين. همين که جام پر شد و مي خواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. حاکم با مهارتي که داشت با يک ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شکافت. ولي ديگرجريان آب خشک شده بود. حاکم که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از سمي ترين مارهاي منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود. حاکم با تاسف بسيارشاهين مرده اش را در آغوش گرفت و اشکبار به اردوگاه برگشت اما تاسف فايده اي نداشت. پس دستور داد مجسمه ي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بال هايش حک کنند: يک دوست، حتي وقتي کاري مي کند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست. و بر بال ديگرش نوشتند: هر عمل از روي خشم، محکوم به شکست است.</span> Tue, 21 Mar 2017 10:16:00 GMT داستان کوتاه وفاداري شخصي سگ خود را کنار رودخانه برد تخته سنگي به گردن حيوان آويخته او را در آب انداخت. حيوان بعد از تقلاي کمي سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزديک مي شود. همان شخص دست خود را به جانب او برده و زماني که به دسترس رسيد , ضربت شديدي با کارد روي سر حيوان مي زند. در همين ضربت پاي خودش نيزلغزيده و در رودخانه مي افتد هرچه مردم را به کمک مي خواهد فايده ندارد. در آب فرو رفته دوباره بالا مي أيد و نزديک است غرق شود. ناگاه کسي او را گرفته به طرف ساحل مي کشاند، اين سگ خون آلود اوست ... اين سگ باوفاي خون آلود اوست ... صاحب سگ نجات مي يابد ولي پشيماني صاحب سگ فايده اي نداشت و حيوان بينوا ساعاتي بعد جان مي سپارد http://sokhnhnehamishesabz.parsiblog.com/Feeds/11172699/ <span class="mb">داستان کوتاه وفاداري شخصي سگ خود را کنار رودخانه برد تخته سنگي به گردن حيوان آويخته او را در آب انداخت. حيوان بعد از تقلاي کمي سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزديک مي شود. همان شخص دست خود را به جانب او برده و زماني که به دسترس رسيد , ضربت شديدي با کارد روي سر حيوان مي زند. در همين ضربت پاي خودش نيزلغزيده و در رودخانه مي افتد هرچه مردم را به کمک مي خواهد فايده ندارد. در آب فرو رفته دوباره بالا مي أيد و نزديک است غرق شود. ناگاه کسي او را گرفته به طرف ساحل مي کشاند، اين سگ خون آلود اوست ... اين سگ باوفاي خون آلود اوست ... صاحب سگ نجات مي يابد ولي پشيماني صاحب سگ فايده اي نداشت و حيوان بينوا ساعاتي بعد جان مي سپارد</span> Tue, 21 Mar 2017 10:14:00 GMT . http://sokhnhnehamishesabz.parsiblog.com/Feeds/11172697/ <span class="mb">.</span> Tue, 21 Mar 2017 10:13:00 GMT ميوه هاي حکمت و دانايي http://sokhnhnehamishesabz.parsiblog.com/Feeds/10290074/ <A href='http://sokhnhnehamishesabz.ParsiBlog.com/Posts/25/' class=gl ls="http://sokhnhnehamishesabz.ParsiBlog.com/Posts/25/"><span class="mb">ميوه هاي حکمت و دانايي</span></A> Thu, 07 Jul 2016 13:53:00 GMT